شهادت امام حسن عسکری
تجلی یازدهم که بر طلوعی بیزوال تکیه دارد، درد را چه عمیق درک کرده است.
رنج میبرد از این که انسان، آن سوی این هیچستان خاک را جستوجو نمیکند و به فراتر از خود نمی اندیشد!
مهربانی محض بود و صبر تمام!
زنجیرهای اسارت را بر دست و پای خود تحمل کرد تا مردم، زمینگیر نشوند؛ تا جهانی را از اسارت در خاک برهاند.
در موضع علم و مناظره، مقتدرانه قد علم کردتا انسان را از جهالت دست و پاگیر خویش نجات دهد.
پایگاههای مردمیاش، گستردهترین مدرسه های خودسازی و جامعه پروری بود.
اما افسوس که کم بودند آنان که این را فهمیدند!
چه غریبانه گذشت !
زهد، کمترین محصول درخت ایمان اوست و کرامت، کوتاهترین سایه شاخ و برگهای عظمتش.
اینک امامی 28 ساله، در گوشه سامرا سر بر بالین شهادت میگذارد.
شش سال است که بار سهمگین ولایت را بر شانه های شکوه و استوار خویش حمل میکند.
معتمد عباسی، به خواسته بزرگ خود میرسد.
سالهای اسارت و غم، سالهای غم و تنهایی روزهای تنهایی و سکوت… چه معصومانه سپری شد!
میگفت «زیبایی چهره، جمال برون است و زیبایی عقل، جمال درون»
و حالا جمال ظاهرش را بیماری، به یغما برده؛ در حالیکه 28 بهار، بیشتر از عمرش نمیگذرد.
میرود در حالی که از وصال خشنود است و برای امام خردسال نگران است.
رفت و فردا را به موعود(عج) سپرد.
امام، دل به فردایی سپرده است که موعودش علیه السلام ، حقیقت دین را فریاد زند.
میرود و دنیا را با همه فرازها و نشیب هایش، با همه پستی ها و بلندی هایش به او میسپارد.
دردهای نهفته ای را که جز در و دیوارهای اتاق کوچکش در سامرا، احدی تاب گفتنش را نداشت.
مرثیه سرای تو و چشم انتظار فرزند توایم.
تو، پدر غم های شیرین روزهای انتظاری.
گاهی نوشتن دشوار است و از تو نوشتن دشوارتر.
غروب خورشید یازدهم
ابوسهل نوبختی نیز چون بسیاری از شیعیان، از بدی حال امام حسن عسکری علیهالسلام آگاه بود.
دیگر تاب نداشت؛ وگرنه به خود اجازه نمیداد به خانه امام برود.
وارد اتاق که شد، همسر امام، «نرجس خاتون» و «عقید» غلام فداکار حضرت را دید که در گوشهای، ساکت نشستهاند.
نگاهش که به چهره امام افتاد، بیاختیار اشک از چشمانش سرازیر شد.
«آه خدایا! آیا این همان حجت تو بر زمین است که به دست سفاکان و ظالمان به این حال و روز درآمده.؟
مگر نه اینکه 28 سال بیشتر ندارد.؟
آیا تقدیر او هم شهادت در جوانی است؟»
نگاه عقید را که دید، فهمید باید خود را کنترل کند.
بغض گلوگیر خود را فروخورد و در حالی که شاهد آب شدن شمع وجود امام زمانش بود، زیرلب زمزمه کرد: «اَلا لَعْنَهُ اللّه عَلَی القَومِ الظالمین».
پدری در دم مرگ است و به بالین پسرش.
پسری اشک فشان است به حال پدرش.
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده.
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش.
پسری که بود نبض دو عالم در دست.
شاهد داغ پدر آه و دل و چشم ترش.
حسن العسکری از زهر جفا میسوزد.
حجه ابن الحسن از غم شده گریان به برش.
چهارساله پسری مانده و صد ها دشمن.
که خداوند نگه دارد از هر خطرش.
دشمن افکند ز پا نخل امامت را باز.
کند اندیشه به نابودی یکتا ثمرش.
خانه را که عدو دست به غارت زده است.
آتش ظلم بر افروخته از بام و درش.
آه از آن روز که شد غیبت مهدی آغاز.
غیبتی را که بود خون شهیدان اثرش.
آن که امروز جهان زنده و قائم از اوست.
بار الها که مؤید نفتد از نظرش.
شهادت امام حسن عسکری بر جهانیان تسلیت باد
گرداورنده: فائزه مهرآزمای
مطالب مرتبط:
آیا عزاداران محرم افسرده هستند؟
با ما همراه باشید در:
158