مشابه ها یکدیگر را جذب می کنند-قسمت چهارم
زمان پیشنهادی مطالعه مقاله: 5 دقیقه
مایکل برنارد بکویت Michael Bernard Beckwith
آفرینش همواره در حال رخ دادن است.
هر زمان که کسی فکری داشته باشد و یا مدتی طولانی به چیزی فکر کند، فرایند آفرینش در جریان است و در نتیجه چیزی از این افکار جلوه گر خواهد شد.
آنچه اینک بدان فکر می کنید، زندگی آینده شما را می آفریند. شما با تفکرات خود، زندگی تان را می سازید.
چون شما دائما در حال فکر کردن هستید، همواره نیز خلق می کنید. آنچه که بیشتر بدان فکر می کنید یا ذهنتان را بر آن متمرکز کرده اید، بیشتر در زندگی تان متجلی خواهد شد.
این قانون هم مانند دیگر قوانین طبیعت، کامل و بی عیب و نقص است.
شما زندگی تان را خلق می کنید.
هر چه بکارید، همان را برداشت خواهید کرد!
تفکرات شما همانا دانه های این محصول هستند و آنچه برداشت می کنید به دانه هایی که کاشته اید، بستگی دارد.
اگر شما دائما در حال شکایت کردن از این و آن هستید، قانون جذب نیز بسیار مقتدرانه موقعیت هایی را در زندگی پیش روی شما می گذارد که به شکایت های خود ادامه دهید.
وقتی به صحبت های شکایت آمیز شخص دیگری گوش می دهید و پس از دقیق شدن بر موضوع با او همدردی کرده و موافقت خود را با عکس العمل های او اعلام می دارید، در آن لحظه، در حال جذب موقعیت های بیشتر برای شکایت دوباره ی آنها هستید.
قانون جذب به سادگی آنچه را که با افکارتان بر آن تمرکز کرده اید به شما باز می گرداند.
بنابراین، شما به واسطه ی اطلاع از این امر می توانید تنها با تغییر شیوهی فکر کردنتان هر اتفاق یا شرایطی در زندگی خود را کاملا تغییر دهید.
بیل هریس [Bill Harris]
من دانشجویی به نام روبرت Robert داشتم.
او به واسطه ی یکی از واحدهایی که با من برداشته بود، برایم ایمیل می فرستاد.
روبرت مشکلی شخصی داشت.
او تمام مشکلات زندگی اش را از طریق ایمیل برایم بازگو می کرد.
در محل کار، همه همکارانش در جبهه ی مقابل او بودند.
رفتار زشت و بد آنها با روبرت، اضطرابی دایمی را در او ایجاد کرده بود.
وقتی در کوچه و خیابان تردد می کرد، با مخالفان سرسخت دیدگاهش مواجه می شد. آنها می خواستند به هر طریق به او آسیب برسانند.
او می خواست کمدین معروفی شود، اما وقتی این شغل را به دست آورد، همه به خاطر دیدگاه های خاصی که داشت مانع او شدند.
روبرت زندگی تلخ و فلاکت باری داشت.
من سعی کردم به روبرت بفهمانم که ناخواسته فکرش را بر آنچه نمی خواست متمرکز کرده بود.
او را به یکی از ایمیل هایی که برای من فرستاده بود ارجاع داده و گفتم:
«دوباره آن را بخوان. به چیزهایی که نمی خواهی، اما با من در میان می گذاری نگاه کن.
تو نسبت به این مسئله خیلی حساس هستی، وقتی هم با چنین حساسیتی روی موضوعی تمرکز کنی، به وقوع پیوستن آن را صدها بار سریع تر می کنی!»
سپس، او فکر کردن به چیزهای مورد علاقه اش را آغاز کرد و با جدیت آن را پیگیری کرد.
آنچه در شش تا هشت هفته ی بعد رخ داد، فقط یک معجزه بود.
آن دسته از همکارانش که او را به ستوه آورده بودند، به اداره ی دیگری منتقل شدند، کار در آن شرکت را رها کردند، با کاملا او را به حال از خود گذاشتند.
روبرت کم کم به کارش علاقه مند شد.
دیگر هیچ کس هنگام پیاده روی در خیابان او را آزار نمی داد.
دیگر هیچ کس مانع ایفای نقش های طنزپردازانه ی او نمی شد.
کل زندگی او تغییر کرد؛ زیرا تمرکز فکری بیش از حد به آنچه که دوست نداشت، و می ترسید، یا از آن اجتناب می کرد را به تمرکز بر آنچه که دوست داشت، تغییر داد.
چون روبرت افکارش را تغییر داد، زندگی اش تغییر کرد.
او موجی متفاوت با بسامدی جدید را به عالم فرستاد. عالم هم باید بدون توجه به و غیر ممکن بودن شرایط، تصاویری با بسامد جدید ارائه دهد. تفکر جدید روبرت موج جدید او بود و زندگی اش را کاملا تغییر داد.
زندگی شما در دستان خودتان است.
اهمیتی ندارد که الان کجا هستید و چه اتفاقاتی در زندگی تان رخ داده است.
از هم اکنون آغاز کرده و افکارتان را انتخاب کنید؛ خواهید دید که می توانید زندگی تان را تغییر دهید.
ناامیدی اصلا معنا ندارد. هر شرایطی در زندگی شما قابل تغییر است!
هر که شاگردی سوداگر گیتی نکند
هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضر گردد
دامن اوست پر از لؤلؤ و مرجان، پروین!
که بی اندیشه در این بحر شناور گردد
(پروین اعتصامی)
38
