نقد کتاب نامه ای به زری

نقد کتاب نامه ای به زری
3+

نقد کتاب نامه ای به زری

زمان پیشنهادی مطالعه مطلب: 8 دقیقه

نقد کتاب نامه ای به زری

نوشته سهیلا مهدوی (لیلی)

احتمالا بسیاری از ما بارها شنوای داستان خیانت و یا شاهد آن بوده ایم و یا دست کم در رسانه ها، کتاب ها، فیلم ها و سریال ها با آن مواجه شده ایم.

سوالی که در بسیاری مواقع ممکن است برای ما ایجاد شود آن است که:

چطور کسی وارد بازی خیانت به همسرش می شود،
یا اینکه چه چیز عامل و مسبب این اتفاق بوده است و یا چه کسی حاضر است شخص سوم یک رابطه باشد
و این شخص نزد خود چه فکری کرده است …
نامه ای به زری کتابی است که میتواند پاسخگوی بسیاری از سوالات ما در باب خیانت زناشویی باشد
و یا زاویه دید بسیاری از ما را به شخص خاین و یا شخصی که مورد خیانت قرار گرفته است؛ تغییر دهد.
احتمالا زوجین پیش از وقوع خیانت زناشویی دچار یکی یا چند مورد از حالات فاصله گیری و سیر صعودی منزوی شدن، عدم بی پرده گویی احساسات نسبت به طرف مقابل و رابطه،
عدم مسیولیت و تعهد در رابطه، عدم اعتماد متقابل می شوند
که در این داستان بیشتر شاهد فاصله گیری ها و سیر صعودی منزوی شدن زوجین علی الخصوص زوج هستیم.

آسیب شناسی این زوج گویای تعارض در بعد ارتباط  و صمیمیت و یا وظایف اعضا است.

عدم توانایی آنان در گفتگوی مسالمت آمیز و بیان خواسته های خود بخصوص از جانب زوج و همچنین عدم ایفای وظایف و تلاش در ایجاد رابطه ای صمیمی و رضایتبخش با همسر از جانب زوجه
میتواند تعارض و اختلاف آنان را توجیه نماید.
خوب است خیانت زناشویی را از باب روانشناسی و جامعه شناسی بنگریم و در کنار انگیزه فرد خاین رفتار و شخصیت فرد مورد خیانت واقع شده را نیز مورد بررسی قرار داده و مطالعه کنیم.
همچنین جدایی همیشه پاسخ مناسبی برای خیانت نبوده و نخواهد بود.
گاهی تلاش مجدد برای برقراری رابطه ای جدید و صمیمی تر میتواند به اصلاح تعارضات پیشین کمک کرده و چه بسا رابطه متلاشی شده قبل را بهبود بخشیده و رابطه فعلی را محکم سازد.
گاهی باید به خیانت زناشویی دید متفاوتی داشته و راه های بازگشت و جبران را مسدود نکرده و گذشت و بخشش را به کار گیریم…

در نهایت باد گفت رمان پیشنهادی میتواند افق های دید گسترده تری در باب خیانت برای ما بگشاید و ما را در علت شناسی این واقعه یاری دهد.

بخش هایی از کتاب:

گیجم، خواب به چشمم نمی آید و خوب دلیلش را می دانم.
توی سالن و اتاق ها قدم میزنم و به کوچه نگاه میکنم و آن سو تر خیابان را و هر پژو پارس سفیدی که میگذرد به نظرم مرتضی پشت فرمان نشسته است.
حرف های مامان توی گوشم سوت میکشد:
کدام دختر بیست و شش هفت ساله ایه که تن به یه همچی ازدواجی بده و بشه زن دوم یه مرد.
تا کی میتونیم از فامیل پنهونش کنیم، تا ابد که آفتاب پشت ابر نمی مونه.
بالاخره می فهمن و اونوقته که باید خر بیاریم و باقالی بارش کنیم…
خوشحالی که میخواهی دمار از روزگار آن خانم ناشناس دربیاوری.
همان روز حوالی ساعت نه و نیم صبح توی ساختمان مخابرات پشت باجه ای ایستاده ای تلفنت زنگ میخورد.
نگاهی به شماره می اندازی.
از تلفن کارتی است.
عجیب است ولی جواب می دهی.
صدایی از آن سوی خط بدون لحظه ای درنگ می گوید: عکس شوهرت با اون زن را فرستادم بیمارستان، دقیقا توی پاکت مهر و موم شدس، تو ایستگاه پرستاری، دست یکی از پرستاراس، همون که رو اتیکت مقنعش نوشته: م. کسری.
تا داد بزنی: دمار از روزگارت در میارم، قطع می کند.
صدای بوق را می شنوی، مرددی، میلرزی، باز هم ولوله ای توی وجودت افتاده…
تلخ و گزنده بر اندازم میکنی و آهسته می گویی:
– چرا مرتضی تورو به من ترجیح داد؟
به یکباره به خود می آیی و انگار پشیمانی از این گفته ات؛بلند می شوی تا بروی که می گویم:
– قطعا بخاطر چشم و ابروهام نبوده…دلیلش محبت و عشقه که تو به مرتضی ندادی!…
تازه از گرد راه رسیدی…
صبر کن ریشه دار شوی بعد حرف های قلنبه سلنبه بزن؛ محبت! محبت! محبت!
تو هنوز یه نهالی که با یه نسیم از بیخ می افته ولی من تو زندگی مرتضی ریشه دارم، بار و برگ دارم، قطور شدم، جای پاهام محکمه…
من یه درخت تناورم. به تلخی میگویم:

– ولی برای مرتضی ریشه نداشتی…

نمی دانم این سیاه مشق هایم را کجا پیدا می کنی و می خوانی.
شاید لای برف پاک کن ماشین، شاید لابه لای هدیه هایی که برای مرتضی خواهم فرستاد.
شاید از طرق پست دستت خواهم رساند.
من می گویم سیاه مشق اما تو قطع به یقین بگو نامه، یک نامه به خودت، نامه ای به زری و این نامه را باور کن.
قبل تر از هر چیز به این فکر کن که با این نامه پند هایی به تو داده ام که ممکن نیست هوویی در این عالم پیدا شود
و چنین کاری کند.
مرتضی هنوز هم به من سر میزند.
هفته ای دو یا سه بار…
کم کم می شود هفته ای یک بار و بعد ها شاید اصلا همدیگر را نبینیم.
دید او نسبت به تو فرق کرده …
شاید بشود اسمت را برنده گذاشت اگرچه همیشه اینطور نیست و همیشه همسران اول نمی مانند و مبارزه نمی کنند و همیشه هم همسران دوم درس نمی دهند.
من محکم به زندگی ام چسبیده بودم اما تو زرنگ تر از من بودی و محکم تر به زندگی ات چنگ انداخته بودی.
تو عوض شدی و مرتضی هم حتما عوض شده.
حالا هر دوتایتان برای هم تر و تازه اید؛ طوری که انگار زندگی را از سر گرفته اید…
مطالب مرتبط:
همراه ما باشید:
گردآورنده: زهرا رحمتی
مرکز مشاوره آنلاین دکتر الهام مبلیان

156

مدیر دپارتمان توانمندسازی فردی،مدیر قسمت پنل پیامکی،مدیر بخش آموزشی و پشتیبانی سایت،عضو فعال تحلیل فیلم،نویسنده برتر سایت،ادمین کانال تلگرام باهم به سوی سلامت روان،🎓دانشجوی کارشناسی روانشناسی دانشگاه آزاد اصفهان

دیدگاهتان را بنویسید

error: هشدار: محتوا محافظت می شود !!