نقد رمان دالان بهشت

این رمان نوشته ی نازی صفوی روایت گر یک زندگی عاشقانه ی ناپخته است.

رمان به طوری ایست که شاید در ابتدا، کلیشه ای به نظر بیاید اما کمی که پیش بروید در تک تک قسمت ها خود را جایشخصیت های داستان می یابید و به جای آنها تصمیم گیری می کنید.

خلاصه داستان:

داستان درباره ی دختری به اسم مهناز است.

مهناز در سن ۱۶ سالگی در اوج بچگی و جوانی با پسری به اسم محمد که۲۰ سال سن دارد ازدواج می کند.

ولی به علت ناپختگی و عدم تعقل خیلی زود عمر این ازدواج پایان پیدا می کند . نقد رمان دالان بهشت

نقد:

این رمان خانواده های مذهبی و سنتی ایرانی را به داستان کشیده است که خیلی از افراد هنوز هم که هنوزه می‌توانند در اطرافشان از این امثال خانواده ها را ببینند و شاید حتی خودشان جز همین دسته باشند.

مهناز:

مهناز دختری ناز پرورده، ناپخته و نجیب است که در‌ سن ۱۶ سالگی که درکی از زندگی مشترک و ازدواج ندارد و اصلا نمی‌داند هدفاز ازدواجش چیست و چه چیزی از زندگی می خواهد.

مهناز فکر می کرد زندگی همیشه روز های خوش اوایل ازدواج و دوران عقد است.

او فکر می کرد دوست داشتن همدیگر برای ادامه زندگی کافی است.

او نمی‌ دانست چطور باید در زندگی مشترک رفتار کند.

مهناز دختری خام و ساده بود و از انجایی که تا ان لحظه هر چیزی که خواسته بود فراهم شده بود و حتی احساس نیاز به فردی برای ادامه ی زندگی نکرده بود.

او به راحتی احساس تعلق و عشق را بدست اورده بود بدون اینکه فکر کند ممکن است این ها را روزی از دست بدهد.

مهناز در اوج خامی و ناپختگی ذهنش تمام حرف های پخته و تجربه ی دیگران را می شنید ولی درکشان نمی کرد.

مهناز تا آن لحظه حس از دست دادن و داغدیدگی را تجربه نکرده بود.

از دست دادن مادر بزرگش ضربه ی بزرگی هم برای روح و جسم او بود زیرا دچار استرس پس از سانحه (ptsd) شد.

علائم (ptsd) عبارتند از :

-فلاش بک و کابوس

-دوری گزینی و بی تفاوتی

-در حالت تدافعی به سر بردن

-اختلالات دیگر روحی و جسمی

اختلال (ptsd) به این علت رخ می دهد که فرد احساس امنیت و ایمن بودن زندگی خود را ناپایدار می یابد و این حس را پیدا می کند که ممکناست هر لحظه فوت کند.

این بیماری معمولاً برای کسانی رخ می دهد که اولین تجربه ی داغدیدگی در زندگی برایشان به وجود می آید.

همین طور این بیمارینشانه هایش پس از چند هفته تا چند ماه پس از سانحه بروز می کند. نقد رمان دالان بهشت

خانواده ی مهناز راه درمان اورا نقل‌ مکان از خانه قدیمی یافتند که این کار هم تأثیر مثبتی در روحیه او گذاشت.

مهناز در آن دوران خفقان و دعوا به فرافکنی روی آورده بود و به جای اینکه به فکر اصلاح رفتار خودش باشد دنبال مقصر در خارج میگشت و خودش را با تحقیر ، لجبازی ، قهر و … تخلیه می کرد.

مهناز زبان عشق را بلد نبود و فکر می کرد همیشه با رفتار های بچگانه هرچه او بخواهد می شود.

در روابط زن و شوهری انتقام اصلا معنی ندارد زیرا در رابطه زناشویی نباید تو چه کردی! من چه کردم وجود داشته باشد.

در زندگی مهناز عملا بزرگ تر هایش پس از ازدواجش هیچ نقشی در زندگی او ایفا نکردند.

پدر و مادرش عملاً هیچگونه نقش آموزش راه رسم زندگی را به او آموزش ندادند و او را میان یک زندگی زناشویی رها کردند.

محمد:

محمد که از همان ابتدا با مهناز راه نازو نوازش را پیش گرفته بود ولی در نهایت بین همسرش و دوستان بسیار صمیمی اش دچاردوراهی و سردرگمی شد و نمی توانست رفتار های کوته فکرانه و ناپخته ی همسرش را تحمل کند.

شخصیت محمد نشان می دهد که ادم گرچه سنش کم باشد ولی می تواند با استفاده از تجربه دیگران، مطالعه کردن و مشتاق علم بودن راه چندین ساله را سریع تر بپیماید تا اشتباه دیگران را تکرار نکند و تفکرش رشد پیدا کند.

این کتاب علاوه بر اینکه روایت گر زندگی مهناز است ولی پر از نکته های نقل کردنی است.

زیرا ما می آموزیم که عشق افساری بر گردن دیگری نیست ، عشق یعنی او هر کجا که باشد بدانی همیشه همراه توست ، عشق یعنی پرو بال دادن به یک دیگر برای رشد بیشتر ، عشق یعنی…