با ازدواج چه بر سر عشق می آید؟ 49

با ازدواج چه بر سر عشق می آید؟ 49
7+

با ازدواج چه بر سر عشق می آید؟ 49

زمان پیشنهادی مطالعه مقاله ؟ 4 دقیقه

مرکز مشاوره آنلاین دکتر الهام مبلیان

 

 

 

 

 

 

عشق ورزیدن به فردی که دیگر عاشقش نیستیم!
من و همسرم در حال قدم زدن در یک پارک بودیم که آنا را دیدیم.

آنا دو هفته بود که برای مشاوره نزد من می آمد. وقتی به ما نزدیک میشد سرش پایین بود و غرق در تفکر به نظر می رسید.

وقتی به او سلام کردم جا خورد.

او را | به همسرم معرفی کردم و بعد از کمی خوش و بش، بدون هیچ مقدمه ای یکی از بنیادی ترین سوالاتی را که تا به حال شنیده بودم از من پرسید:

«دکتر چاپمن، میشه عاشق کسی شد که ازش متنفری؟»

فهمیدم این سؤال، ریشه در یک درد عمیق داشته و نیاز به یک جواب متفکرانه دارد.

می دانستم که برای هفته بعد قرار مشاوره دارد.

به او گفتم سوالش از آن دست سوالاتی است که نیاز به فکر دارد و از او خواستم که در جلسه مشاوره بعدی در مورد این موضوع صحبت کنیم.

او پذیرفت و از هم جدا شدیم.

سؤال او هنوز در ذهنم بود و در ادامه مسیر بازگشت به خانه در مورد سؤال آنا با همسرم گفتگو کردیم.

به روزهای اول زندگی مان فکر کردیم و به یاد آوردیم که آن روزها غالبا تنفر را حس می کردیم.

یکدیگر را محکوم می کردیم و این حرفها باعث رنجشمان می شد.

این رنجش تبدیل به خشم و خشمی که در درونمان می ریختیم تبدیل به تنفر میشد.

چه چیزی باعث شد از آن وضعیت خارج شویم؟

هر دوی ما می دانستیم که دلیلش این بود که تصمیم گرفتیم عاشق هم باشیم.

اگر به همان روال دستور دادن و محکوم کردن یکدیگر ادامه می دادیم زندگی مان از هم می پاشید.

خوشبختانه در کمتر از یک سال یاد گرفتیم چطور بدون محکوم کردن هم، در مورد تفاوت هایمان صحبت کنیم، بدون شکستن اتحادمان تصمیم بگیریم، بدون طلبکار بودن پیشنهادهای سازنده بدهیم و در نهایت به زبان اصلی عشق همدیگر صحبت کنیم.

ما زمانی تصمیم به عشق ورزیدن گرفتیم که نسبت به هم حس منفی داشتیم، رفته رفته حس تنفر و خشم از بین رفت.

البته وضعیت ما با آنا فرق داشت.

من و همسرم هر دو خواستار رشد و یادگیری بودیم، اما شوهر آنا اینگونه نبود.

آنها به او التماس کرده بود که به مشاوره بیاید، کتابی بخواند یا به سخنرانی هایی در مورد زندگی مشترک گوش دهد،

اما او نپذیرفته بود.

طبق گفته آنا، رفتار شوهرش اینگونه بود:

«من هیچ مشکلی ندارم، تویی که مشکل داری».

در ذهنش حق با خودش بود و آنا اشتباه می کرد، همین!

عشق آنا به او طی سال ها مورد سرزنش قرار گرفتن و محکوم شدن توسط او، از بین رفته بود.

بعد از ده سال زندگی مشترک، انرژی احساسی او تمام شده بود و عزت نفسش نابود شده بود.

  آیا امیدی به زندگی مشترک انا بود؟

آیا او می توانست شوهر دوست نداشتنی اش را دوست بدارد؟

آیاشوهرش می توانست به عشق آنا پاسخ دهد؟

بزرگترین چالش عشق
میدانستم که آنا زنی بسیار مذهبی است و دائمأ به کلیسا می رود.

حدس زدم که شاید تنها امید او به نجات زندگی در ایمانش باشد. به سراغ کتب مذهبی رفتم و مطلب زیر، نظرم را جلب کرد.

به تو که گوش میدهی می گویم: دشمنانت را دوست بدار، به افرادی که از تو متنفرند خوبی کن، برای افرادی که به تو دشنام می دهند یا با تو بدرفتاری می کنند دعا کن….

با دیگران طوری رفتار کن که دوست داری با تو همانگونه رفتار شود، این کار چه سودی برای تو دارد؟

حتی اگر به گناهکاران محبت کنید، شما را دوست خواهند داشت».

برای من یک چالش اساسی به نظر می رسید، چیزی که دو هزار سال قبل نوشته شده بود می توانست راهنمای آنا باشد، اما آیا آنا می توانست انجامش دهد؟

هر کسی می تواند این کار را بکند؟

آیا می توان همسری که دشمن شما شده است را دوست بدارید؟

آیا می توان فردی را که دشنام داده، بدرفتاری کرده و یا احساس تنفرش را به او منتقل کرده، دوست داشت؟

و اگر او این کار را بکند آیا فایده ای خواهد داشت؟

آیا شوهرش تغییر خواهد کرد؟ به او ابراز خواهد کرد؟

جمله دیگری در آن کتاب من را گیج کرده بود:

«هر چه به دیگران خوبی کنی، به خودت باز خواهد گشت».
آیا این موضوع در زندگی آنها امکان پذیر بود؟

تصمیم گرفتم آزمایش کنم.

ایده من این بود که اگر آنا زبان عشق همسرش را یاد بگیرد و مدتی به زبان عشق او صحبت کند تا نیاز احساسی همسرش به عشق برآورده شود، آیا در نهایت، همسرش نیز جبران خواهد کرد و به او ابراز عشق می کند؟

نمی دانستم.

آیا امکان داشت؟
هفته بعد آنا را دیدم و دوباره به درد دل او گوش دادم.

بعد از اینکه حرف هایش تمام شد، دسؤال آن روز را تکرار کرد، منتهی این بار با جمله ای خبری:

«دکتر چاپمن نمی دونم با وجود تمام بدی هایی که در حقم کرده می تونم بازم دوسش داشته باشد یا نه.

پرسیدم: «تا بحال در مورد مشکلت با هیچکدوم از دوستات حرف نزدی؟»

به دو تا از دوستای نزدیکی گفت و یکمی به بقیه .

واکنششون چی بود؟»

تمومش کن! همه میگن اون زندگی رو تموم کن اون دیگه عوض نمیشه، میگن من دارم الکی مدارا می کنم. اما نمیتونم این کارو بکنم، شاید این کار بهتر باشه، اما نمی تونم باور کنم که راه درست جداییه».

فک میکنم بین عقاید مذهبی و باورهای اخلاقیت که بهت میگن پایان اون زندگی اشتباس و درد احساسی که بهت میگه جدایی راه نجاته موندی.

دقیقا درسته .نمیدونم چیکار کنم دکتر؟

 

با ما همراه باشید

 

منبع: 5 زبان عشق از گری چاپمن

 

لینکهای مرتبط : 

با ازدواج چه بر سر عشق می آید؟ 1

اهمیت ملاک زیبایی در ازدواج
عشق کارآمد
انواع عشق کدامند؟
هنر عشق ورزی من و تو

عشق سمی 1

خون آشام های آشنا_بخش اول

عشقتونو ببوسین!

کل کل های زن و شوهری

 

همراه ما باشید…
کانال تلگرام خانم دکتر الهام مبلیان
آدرس اینستاگرام خانم دکتر الهام مبلیان
رادیو باهم

 

گردآورنده :
حوری دیانی
زندگی رویایی وبلاگ شخصی حوری دیانی

آدرس اینستاگرام شخصی حوری دیانی

آدرس لینکدین شخصی حوری دیانی

آدرس ایمیل شخصی حوری دیانی

52

دیدگاهتان را بنویسید

error: هشدار: محتوا محافظت می شود !!