با ازدواج چه بر سر عشق می آید؟ 35

با ازدواج چه بر سر عشق می آید؟ 35
9+

با ازدواج چه بر سر عشق می آید؟ 35

زمان پیشنهادی مطالعه مقاله ؟ 5 دقیقه

مرکز مشاوره آنلاین دکتر الهام مبلیان

 

 

 

 

 

 

زبان اصلی عشق ۴: ارائه خدمت و همسریاری

میشل داخل اتاق نشیمن نشسته بود و با لپ تاپ خود کار می کرد.

از صداهایی که میشنید فهمید که شوهرش، برد، مشغول شستن لباس ها است. لبخند زد.

در روزهای اخیر برد آپارتمان را تمیز کرده، شام پخته و به یک سری امور رسیدگی کرده بود، همه اینها به این دلیل بود که میشل داشت روی پایان نامه اش کار می کرد. این کارها باعث خوشحالی و رضایت میشل شده بود، عشق برد را حس می کرد.

زبان اصلی عشق میشل چیزی بود که من به آن «ارائه خدمت و همسریاری» می گویم.

منظورم از همسریاری انجام کارهایی است که میدانید همسرتان دوست دارد انجام دهید.

شما با خدمت به همسرتان، او را خوشحال می کنید، با انجام کارهایی، عشق خود را ابراز می کنید.

همین موضوع در مورد داگ و کیت که در آخر فصل قبل در موردشان حرف زدیم نیز صحت داشت.

کارهایی مثل پختن غذا، چیدن میز غذا، شستن ظرف ها، جارو کردن، عوض کردن پوشک بچه، گرفتن دارو، سرویس خودرو، پرداخت قبوض و… همه نمونه هایی از «ارائه خدمت و همسریاری» هستند.

همسریاری نیاز به فکر کردن، برنامه ریزی، زمان، تلاش و انرژی دارد. اگر با علاقه انجام شوند، در واقع نوعی ابراز عشق هستند.

ارائه خدمت و همسریاری لزوما نیاز به زمان زیادی ندارد.

ممکن است مردی که روز کاری سختی داشته است از بیرون گذاشتن آشغالها وحشت داشته باشد.

تمام کاری که او می خواهد انجام دهد این است که به محض رسیدن به خانه کفشهایش را در آورد و لم دهد.

ممکن است بعضی شبها وقتی به خانه می آید ببیند قبل از آمدن او همسرش این کار را انجام داده است.

این کار همسر او این پیام را برای او دارد که «من به تو فکر می کردم. تو با من بودی حتی وقتی اینجا نبودی».

گفتگو در یک شهرک صنعتی

من تأثیر «ارائه خدمت و همسریاری» را در یک شهرک صنعتی کوچک در کارولینای شمالی کشف کردم.

زمانی که این داستان اتفاق افتاد این شهر ۱۵۰۰ نفر جمعیت داشت.

من ده سال بود که به آنجا سفر نکرده بودم و مشغول مطالعه مردم شناسی، روانشناسی و علوم خداشناسی بودم.

هر شش ماه یکبار به آنجا سر می زدم. تقریبا همه افراد آنجا را میشناختم.

برای بیشتر زوجهای آن شهرک زندگی حول کار و کلیسا میچرخید. این داستان در مورد آخرین تصمیم رئیس کارخانه آن شهر و چگونگی تأثیر آن روی کار مردم آنجا است. در این شهرک بود که من زبان چهارم عشق را کشف کردم.

زیر درختی در محوطه کلیسا ایستاده بودم که زوج جوانی به من نزدیک شدند. هیچ کدام از آنها را نشناختم.

احتمالا در ده سالی که آنجا نبودم بزرگ شده بودند.

دیوید بعد از معرفی خودش گفت: «شنیدم شما روی مشاوره مطالعه می کنید».

لبخند زدم و گفتم: «بله، یه کم!»

گفت: «یه سوال داشتم؛ آیا زوجی که روی هیچ چیزی توافق ندارن میتونن با هم زندگی کنن؟»

یکی از آن سوال های نظری بود که می دانستم ریشه شخصی دارد.

مستقیما رفتم سراغ اصل موضوع و پرسیدم: «چند ساله با هم زندگی می کنید؟» دو ساله و در مورد هیچ موضوعی توافق نداریم».

گفتم: «مثلا سر چه چیزی؟»

«مثلا یه چیزی که ماری نمیخواد من انجام بدم شکاره. تمام هفته رو تو کارخونه کار می کنم و دلم میخواد آخر هفته برم شکار، البته نه تمام هفته ها، هر وقت فصل شکار باشه و شکار مجاز باشه».

ماری که تا آن لحظه ساکت بود، با شنیدن این جمله با لحنی معترضانه گفت:

«وقتی هم فصل شکار نباشه میره ماهیگیری. علاوه بر اون فقط آخر هفته ها شکار نمیره. بعضی وقتا مرخصی میگیره که بره شکار».

دیوید با لحنی عصبانی گفت: «سالی یکی دوبار من دو سه روز مرخصی می گیرم که برم شکار، چه اشکالی داره؟»

پرسیدم: «دیگه سر چه مسائلی توافق ندارید؟»

دیوید گفت: «خب اون میخواد همیشه باهاش برم کلیسا. مشکلی با کلیسا رفتن ندارم، اما یکشنبه میخوام استراحت کنم. اگه اون میخواد بره، بره، مشکلی نیست، اما فکر نمی کنم لازم باشه من هم برم».

ماری دوباره به حرف آمد: «تو اصلا دوست نداری من از خونه برم بیرون. هر وقت می خوام از خونه پامو بذارم بیرون، سر و صدا راه میندازی».

فکر نمی کردم بحث تا این حد بالا بگیرد.

به عنوان یک مشاور جوان و جویای نام، ترسیده بودم چون احساس کردم موضوع در حال پیچیده شدن است.

اما آموزش دیده بودم که سؤال بپرسم و گوش دهم، بنابراین پرسیدم: «دیگه سر چه چیزایی توافق ندارین؟»

این بار ماری پاسخ داد.

با ازدواج چه بر سر عشق می آید؟ 35

«اون میخواد من تمام روز تو خونه بمونم و تو خونه کار کنم. اگه برم مادرم رو ببینم یا برم خرید یا به هر دلیلی برم بیرون از خونه عصبانی میشه»..

«از نظر من اشکالی نداره که بره مادرشو ببینه. فقط وقتی من میام خونه، دوست دارم خونه تمیز باشه.

بعضی وقتا اون سه چهار روز رختخوابمون رو مرتب نمیکنه و بیشتر اوقات که میام خونه می بینم هنوز خبری از شام نیست.

من سخت کار می کنم و دوست دارم وقتی میام خونه غذا بخورم.

علاوه بر اون خونه هم نامرتبه.

وسایل بچه همه جای خونه ریخته.

بچه تمیز نیست و منم از کثیفی خوشم نمیاد.

اون با زندگی تو یه خونه کثیف و بهم ریخته مشکلی نداره.

ما پول زیادی نداریم و تو یه خونه کوچیک زندگی می کنیم اما همون خونه کوچیک میتونه تمیز باشه».

ماری پرسید:

«چرا برای انجام کارهای خونه کمکم نمی کنه؟

چه مشکلی با این قضیه داره؟

طوری رفتار می کنه که انگار مرد نباید هیچ کاری تو خونه انجام بده.

تمام کاری که میخواد انجام بده اینه که کار کنه و بره شکار.

ازم انتظار داره هر کاری انجام بدم».

فکر کردم باید بجای گشتن به دنبال اختلافات بیشتر بهتر است به دنبال یک راه حل باشم.

از دیوید پرسیدم: «دیوید تو دوران نامزدی هم هر شنبه میرفتی شکار یا ماهیگیری؟»

«خیلی زیاد، اما همیشه سر وقت میومدم خونه که بتونم شنبه شب ببینمش.

بیشتر وقتام زودتر میومدم که بتونم ماشینم رو تمیز کنم که با ماشین کثیف نرم پیشش».

 

منبع: 5 زبان عشق از گری چاپمن

 

لینکهای مرتبط : 

با ازدواج چه بر سر عشق می آید؟ 1

اهمیت ملاک زیبایی در ازدواج
عشق کارآمد
انواع عشق کدامند؟
هنر عشق ورزی من و تو

عشق سمی 1

خون آشام های آشنا_بخش اول

عشقتونو ببوسین!

کل کل های زن و شوهری

 

همراه ما باشید…

کانال تلگرام خانم دکتر الهام مبلیان
آدرس اینستاگرام خانم دکتر الهام مبلیان
رادیو باهم
زندگی رویایی وبلاگ شخصی حوری دیانی
گردآورنده : حوری دیانی

78

دیدگاهتان را بنویسید

error: هشدار: محتوا محافظت می شود !!